بدون عنوان
سلام ببخشيد بازم يه كم دير اومدم جونم براتون بگه برديا جونم 27 شهريور ماه اولين چهار دست و پاشو تمرين كرد و با صداي سرسري ما سرشو تكون ميداد كه ما همگي خيلي خوشحال شديم و كلي ذوق كرديم اتفاقا همون هفته مادر بزرگ مامانش براي بردن برديا جون و مامانش به اصفهان به خونمون اومده بود آخه ميدونيد شونزدهم مهر ماه عروسي تنها خاله برديا جون خاله زهره اش بود كه بعد از جمع كردن وسايل 4 مهر ماه راهي اصفهان شديم تازه شم پسر گلم توي اتوبوس يه صندلي جدا داشت خلاصه در مسافرت به اصفهان به پسرم خيلي خوش گذشت و كلي مهموني رفت و دوستاي ...
نویسنده :
یگانه
17:24